قدیم برای زمستونا گله ی گوسفند رو میزاشتن داخل طویله
و بهشون کاه و یونجه از انبار میدادن
دم دمای بهار نه چشم گوسفندا میخورد به سر سبزی ؛ رَم میکردند و پخش و پلا میشدن تو صحرا
بهار بود قرار شد من گله رو ببرم تو صحرا
منم نشستم رو خر که پشت گله برم
*modir* *modir*
دره حیاط خونه که باز شد یهو این گوسفندا خون به مغزشون نرسید یهو رم کردند
مثل اینکه قفس گاو بازی باز شده باشه
اینا یهو پاشیدن بیرون
*bi asab* *bi asab* *bi asab*
منم با پا زدم به شکم خر که تند بره ، بشون برسم
*bi asab* *bi asab*
چشمتون روز بد نبینه
این خره هم چشمش خورد به سر سبزی
یهو دیدم یا پیغمبر از گوسفندا هم زد جلو
*amo_barghi* *amo_barghi* *amo_barghi*
منم ترسیده بودم روی پالون خر عررررررررر عرررررر میکردم
میگفتم یکی کمکم کنه
*help* *help*
بابامم دنبال خر میدوید که بیاد منو نجات بده
*dingele dingo*
هر چی با چوب میزدم تو سره این خره ؛ گوشاشو میکشیدم ؛ چوبو میکردم تو اگزوزش ؛ انگار نه انگار
*fosh* *fosh*
خیلی خر شده بود
همیجوری که بدو بدو میرفت سمت سبزه و چمنا یهو
گره ی پالون باز شد منم یهو تاب خوردم تلپی افتادم جلوی خر
*gerye* *gerye*
این خره هم یهو هنگ کرد نفهمید چکا باید کنه یه گاز از گردن من گرفت
:khak: :khak:
بعد بابام بدو بدو نزدیک شد تا رسید به خر
خره یه جفتک زد به بابام دود ازش بلند شد
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
من که اشک از خشتکم جاری شده بود تا اون صحنه جفتک خوردن بابامو دیدم خندم گرفت
بابامم عصبانی شد منو از زیر خر کشید بیرون
*bi asab* *bi asab*
شروع کرد چک و لگد زدن
خلاصه از زیر این خر نجات پیدا کردم
به زیر دست و پای پدرم رفتم
*bi_chare* *bi_chare*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
انشا الله تموم خاطراتم رو مینویسم کیف کنید
*shadi* *shadi*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
خاطره های قرار داده شده تا به الان ◄